- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
بالای شعـر خـویش نـوشتم هـوالطیف تا که کنم ثنای تو ای حضرت شریف هم پیـرو تو تاج سـر اهـل عـالـم است هم منکر تو خوار وسرافکنده و خفیف این جمله های ناقـص ودر حدّ فهـم ما در وصف توست کوته و ناپخته و ضعیف اصلا زبـان الـکـن مـا در مـقـام مـدح کی میشود به وصف دو چشم شما حریف ای صـاحـب بـهـشـت حـریم شـما کجا سعی و صفا و رکن و مقام و منا و خیف ای مـهربان عـالم و ای هـشتـمین امام بـر آســتــان قــدس شـما بـارهـا سـلام شبهای جشن، صحن شما دلـرباتر است باور کن از بهشـت خدا باصفاتر است وقـتی فـرشته زائر بی طاقـت شماست یعــنی ز کـبریا حرمت کـبریا تر است در خانۀ تو هیچ غـریبی غریبـه نیست گـویا غـریب پـیش شـما آشـناتـر است جنــس طـلای تو به خـدا فـرق می کند اینجا طلا به برکت نامت طلاتر است وقـتی شفـا درون غبارت نهـفـته است یعنی غـبار تو ز طلا کـیـمیـاتـر اسـت بعضی صفات پیش تو برعکس می شوند داراتر است پیش تو هرکس گداتراست ایـران به بـرکـت قـدمت مـانـدگـار شد کـل چـهـار فــصـل دل مـا بـهــار شـد خورشـیدِ خـانـوادۀ مـوسی بن جعفری مــولای بـا مـحــبّـتـی و ذرّه پــروری گـفـتـی ســه بـار دیـدن زوّار می روی آقا تو در وفای به عـهد از همه سـری سیمای اهل بیت همه در جمال توست من مانده ام که فـاطمه ای یاکه حـیدری ایران الی الابد همه در زیر چتر توست این آب و خاک راتو زعیمی تو رهبری کافیست یک اشارۀ تان تا که مثل رعد بـدخواه شیعه را تو به زانو در آوری آوازه ات به حـیـدر کـرار رفـتـه اسـت آقـا شجـاعـتت بــه عـلمدار رفته است بـگـذار تـا مــرور کـنـد بـاز نـوکـرت آن خاطـرات کودکـی خویش در برت از شـیـشۀ قـطـار سـرک هـا کـشـیده ام تـا بــنـگــرم ز دور حــریـم مــنـورت در خاطرات کودکی ام نقش بسته است آن سنگ های صیقـلی و سبز مرمرت بـا لـذتـی عـجـیب شـمـردم هـزار بـار تعـداد زنگ ساعـت زیـبـای سر درت با شوق پـولی از پدر خـود گـرفـتـم و انــداخــتـم درون ضـریـح مــطـهـرت در زیر دست وپای همه سخت مانده ام تا دست خویش را به ضریحت رسانده ام آنکس که بارضایت شخصش خدارضاست فـرزند هــفتم عـلی مرتضی رضاست از کـودکـی همـیـشه بدهـکـار او شدیم یک پای خاطرات تمامیّ ما رضاست نـقّـاره مـی زنـنـد بـیـا خـوب گوش کن گـویا تـرانـۀ لب آنهـا رضـا رضاست تا سـفـره دار کــشور مـا هست فـاطمه سوگند می خورم نمک سفره ها رضاست بایـد بـه وسعـت کـرمـش اتـکـا کـنـیـم عمریست خرج هر چه گرفتار با رضاست زیـبـا تـرین کـلام لـب من تـمـام عـمـر حس می کنم همیشه همین ذکریا رضاست عالم کمی ز وسعت صحن امام اوست یک شعبه از بهشت به دارالسلام اوست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما فُطــرس نامه بر تهران به مشهـد بـا شما باز هم میل زیارت کرده ایـم از راه دور نیت ازما، قصد از ما، رفت و آمد با شما ما کبــوتــرهای بی بــالیــم امــا آمــدیــم لـذّت پــرواز در اطــراف گــنــبد با شما نمرۀ ما صفر شد از بیست اما در عوض زنــدگی ما همه از صفــر تا صـد با شما خِـطّــۀ ما تشنـۀ آب حیــات و نــور بود خشکســال خــاکــمان اما سـر آمد با شما این دیار، این سرزمین، این زادگاه، این مرز وبوم برکتش از توست «یا من یکشفُ کلَّ الهُموم» ســرپـنــاه نا امیــدان مأمن مــأیــوس هـا ایستگــاه آخـرِ ای کــاش ها، افــسوس ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته هاست زائر دلخسته و بی خواب از کــابوس ها نور گیرد ماه، تا شب های جمعه در حرم می طراود نغـمۀ یا نــور و یا قــدوس ها می رسند از راه زائرها، ملائک گردشان فـرش زیر پایشان هم شهپـر طاووس ها در ازای قطره هایی اشک با خود میبرند از اجابت، از کرم، از لطف... اقیانوس ها هر که صید توست دیگر در قفس محبوس نیست در گل ایرانیان خاکی بغیر از طوس نیست من اگر از دست خود آزاد باشم بهتر است طائــر پــر بسته صیــاد باشم بهتـر است زادۀ هر جای این دنیا که باشم خوب نیست از اهــالــی رضا آبــاد باشم بهتــر است هرکه کنج دنج خود را در حرم دارد ولی من اگر در صحن گوهرشاد باشم بهتر است راستی با خود مریضی لاعلاج آورده ام پس کنار پنجره فــولاد باشم بهتــر است عــقــدۀ کــورم به لبخند ملیــحت باز شد دست های بسته ام پای ضریحت باز شد عاقبت یا ساکن خاک خــراسان می شوم یا شهـید جــادۀ مشهـد به تهران می شوم زاغکی زشتم ولی نزد تو چشمم روشن است یا کبوتر یا که آهو یا که انسـان می شوم در زیارت ها سرم پایین تر از قبل است و من پشت ابر گریه ها از شرم پنهان می شوم بازدیـد هرکه هر بــار آمده پس می دهی و من از کــم آمدن هایم پشیـمان می شوم خواب دیدم در حریمت شعرخوانی میکنم روزی آخر شاعر دربار سلطان می شوم پاسخ این خواهشم در بند امضای شماست الغرض یک حرف دارم باتو آن هم کربلاست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
لب اگر خـورد به پیـمـانه بهـا می گیرد سنــگ با دست شما حکم طلا می گیرد شـاهــد واقـعـه سلـمـانی نیـشابـوراست هر کسی خواست بداندکه کجا می گیرد قـصۀ شیـخ بـهایـی و حـرم ثـابـت کرد رحـمـت واسـعـۀ تو هـمـه را می گـیرد این حرم کهف حصین است چه حاجت به طلسم؟! دامـن آلـوده در آن بـوی خـدا می گـیرد عــشـق وارد شــدن وقـت اذان را دارم که دلم در صف عـشـاق صـفا می گیرد قدمش میگذرد بی خطراز روی صراط هر کسی دست به دامــان شما می گیرد عــالـم آل مــحـمــد ز دم تــوسـت اگـر بیشتر حـوزه در اطراف تو پا می گیرد شب میلاد تو از عرش خـود جـبـرائیل زود می آید و در صحن تو جا می گیرد قـبـۀ پـادشـه طـوس چنان کـربـبـلاست که در آن بی بُـرو برگرد دعـا می گیرد واقـعا پـنجـره فـولاد شـفاخـانـۀ مـاست کـور می آیـد و فی الـفـور شـفـا می گیرد شاغـلم شغـل مـن این ست گـدایت باشم کـارم از بـرکـت الطـاف رضا می گیرد ارمنـی بـود مـردد که بگیـری دسـتـش گـفـتـمـش محـضر دلـدار بـیا! می گـیرد صحن تو شهرۀ خلق است به ترفیع مقام شـاه عـبـاس در آن حـکـم گـدا می گیرد پُر درآمد تر ازین شغل دگرشغلی نیست دعـبـل ازدست تو با شعـر عبا می گیرد "فـلـسـفی" نـیسـتم اما پی این فـلـسـفه ام که چــرا هرکه ز تو کــرببلا می گیرد؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
شکر صد بار خـدا را که سعادت دارم فـرصت آمــدن و عــرض ارادت دارم بـاز در کـسـوّت یک عـبـد گــدا آمده ام من از این جامه به تن خلعت شهرت دارم دست من نیست اگر بی سر و پا آمده ام دست من نیست اگر شوق زیارت دارم قــصّۀ پـنـجــره فـولاد و مـرا می دانـی من به بوسیـدن این پـنجـره عادت دارم در این میـکـده خـیمه زده ام شاهد باش دسـت امــیــد بـه دامــان اجــابـت دارم این دل مردۀ من زندگی اش دست شماست من خودم خوب به این نکته عنایت دارم معجزه از تو عجیب است مگر؛ من حتّی به گـدایـان تـو هـم چـشـم کـرامت دارم حاجتم را ندهی پیش خودم خواهم گفت او مرا خـواسته پیداست که قیمت دارم " داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم " این سلامی است که تا صبح قیامت دارم پـدرم گـفت تـو هـم خـادم این آقـا بـاش خادمی کردم و عمریست که عزّت دارم خوشتر از طعم عسل طعم دعای سحر است با همین زمـزمه ها راه به رحـمت دارم شرط آن سلسـلۀ زرد تو را یادم هست هر چه دارم من از آن شرط ولایت دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام رضا علیهالسلام
آسمان بـر آن شده تا با زمین ساغر زند مهر خندد بر مه و مه خنده براختر زند عرشیان را مرغ دل سوی مدینه پر زند حضرت روح الامین بیت الولا را درزند بوسه بر خاک ســرای موسی جعفر زند دم ز وصــف بضعۀ زهرا و پیغمبر زند در کــنار نجــمـه مـاه مرتضی پیدا شده یا به طــور مـوسی کاظم رضا پیدا شده آفــرینــش را بــه تــن روح مجـرّد آمده مـژده در ذیــقعده از عــیدی موءّید آمـده عــالــم خلــقت بــه از خـلد مـخـلّـد آمده جـلــوه گـر حــسن خدای حیّ سرمد آمده شیـرحـق در کعـبـه یا درمکّه احمد آمده اهــل عــالَم عــــالِم آل محمّــد (ص) آمده کیست این استاد دانشگاه کل حق راولی است قبلۀ هفـتم امام هـشتم و ســوّم علی است این پسر مرآت حُسن بی مثــال داوراست این پسرهم مصطفی هم فاطـمه هـم حیدراست این پسر قرآن بابا روی دست مــادراست این پسردرهفت دریای ولایـت گوهراست بهر ما ایـرانیان او شعـبه ای از کوثـر است این رئوف اهلبیت این بضعۀ پیغـمـبراست نجمه الحق یک جهان جان درجهان آورده ای خــلق عالــم را امــام مهـربان آورده ای مـاه آمـد در زمـین شد آسمان پروانه ای اختران دلـداده خورشید فلک دیـوانه اش مرغ دلم در بند دام و در هوای دانه اش ملک دین از مقدمش آباد و دل ویـرانه ای خــضر در بــزم ولایت تـشنۀ پیمانه اش بحر رحمت جرعه ای ازجام سـقـّاخانه اش غیر از این مولا که عالم ملتجی براوشود کس ندیده شهریــاری ضامن آهــو شــود آتش از بهر مُحبّ او گـلستــان مـی شود دوزخ از فیض نگاهش باغ رضوان می شود اشک با یاد غمش دریای غفران می شود درد با خاک رهش بی نسخه درمان می شود سنگ در صحنین اولعل بدخشان می شود ریگ دردست گدایش دُرّ ومرجان می شود گر بخواهد از دل آتـش عبـیر آیـد برون وردهد فرمان زنقش پرده شیر آید برون مهــر گیــرد وام از مهـر رخ تــابـان او مه کم از خشـت طلا در گـوشۀ ایـوان او آسمـانها قطــعه ای از سـفــرۀ احسان او آسمانی هــا، زمیــنی ها، هـمه مهمان او بوالحسن کـنیه، علی نام ورضا عنوان او شـهــریاران جهان خــاک در دربــان او دوست درکویش نه تنهاسرفرازی می کند دشــمن ار آیـد از اومهمان نوازی می کند ای جمال حضرتت آئــینــه ربّ جــلـیــل ای زبــانت بـا خدا در گفتگو بی جبرئیل زائر قبرت هزاران نوح و موسی و خلیل ماهِ رویت مشعـلِ انّـا هــدیــنـه السّــبــیل مصطفی را بضعه و موسی ابن جعفر را سلیل خاک کویت عطر جنّت آب جویت سلسبیل ای تو را در آستین دست عطوفت اهلبیت هم رضــای اهــلبیتی هــم رئوف اهلبیت من اگر خوارم به گــلزار ولا خــار توأم گر چه سربـار شمــایــم عــبد دربار توأم مستمنـدی دردمــندی ســر بــدیــوار توأم هم گرفــتــار دل اســتم هــم گرفـتار توأم شکرحق عمری گدای کوی و دربار توأم بـا نــگــاه لـطـفـت آقــا بـیـن زوّار تــوأم یا بده جانی دگر یا جان مـن از تــن بگیر من تو را میخواهم از تو، تو مرا از من بگیر کیستم مـن سائــلی امــیّـدوارم یــا رضــا تو گُل گلهائی و مــن خار خارم یـا رضا این امیــدم این گــناه بــی شمارم یا رضا این دل خون این دو چشم اشکبارم یارضا جز گنه بر درگهت چیزی ندارم یا رضا شرمسارم شرمســارم شرمسارم یا رضا هرچه بودم هر که هستم تو پناهم داده ای کی جوابم می کنی اکنون که راهم داده ای من ز دور از کودکی دور شما گردیده ام با شما از خردسالــی آشـنــا گــردیــده ام بر سر کوی تو ای مــولا گــدا گردیده ام سائلی بودم که گرد این سرا گــردیـده ام گر چه خم از بار سنگین خـطا گردیده ام شرمگین از اینهمه لطف وعطا گردیده ام با شما بگذشته از آغــاز شــادیّ و غــمم هر که هستم خاک زوّار حریمت میثـمـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
از آن زمان كه طرح دلـم را خدا كشید آن را مـكـان سـلـطـنـت عـشـق آفـریـد دل را به نام رعیت عـشق اتنخاب کرد بر تاج وتخت ملک خودش شاه برگزید شـاهی کـه مهـربان رئوف است و آشنا شاهی که از فـقیر و گـدا ناز می خرید آنکه درآسمان وزمین تاج وتخت داشت هـمپای بال هـای زمین خـورده می پرید مانند چـشم های پُـر از رحـمـت و صـفا هرگز ندید دیده هـر کـس کـه دیـده دید آقا جهـان به دور تو پـروانه می شـود.. شـاهی شـبـیه شــاه خـراسـان نمی شـود بـاید كـبـوتـرانــه بـرایت غـزل نـوشـت بـاید تو را شـبـیه خـدا بـی مـثل نـوشت وقتی به چشم های شمـا می رسـد غــزل باید به جای چشم دو كاسه عسل نوشت آنكس كه جود را به توبخشید ای رئوف دل را گدای خان شـمـا از ازل نـوشت طـرز نـگـات زلـزلـه انــداخـت در دلم آبـاد خانـه اش كه مـرا بر گـسل نوشت کـار گـدای خـانـۀ تـو پـادشـاهـی اسـت باید برای لطف تو ضرب المثل نوشت ای آنـكـه گـشته ضامن آهـو مدد رسان در زیر صفر مانده تبم را به صد رسان در محضر تو خاكم و از خـاك كــمترم یـعـنی كـه از تـمـام فـلـك نـیـز بـرتـرم وقـتـی به پـیـش گـنـبـد زرد تو می رسم گـویـا بهــشــت كـرده تـجـلّـی بـرابـرم گـاهی شـبـیـه یـك نـخ سبـزم دخـیل تـو گـاهـی در آسـمـان ســرایـت كـبـوتـرم از اولـیـن سـفـر كه به پـا بوسـت آمـدم دیـگر نـشد كـه از حـرمـت دل بیـاورم جـز درب خـانـه ات در دیگـر نـمی زنم حـاجت بـه جز حـریم تو جایی نمی برم دستم بگیر غیر شمــا راه چـاره نیـست در كار خیرحاجت هیچ استخاره نیست گـنـبد نـگـو بـگـو كـه نـگـیـن جـهـانیان گـلدسـته نه بگو كه سـتون های آسـمان زائر نگو بگو كه ملك هـای عـرش حق خـادم نـه جـبـرئـیـل خـداونـد لا مكـان مرقـد نگـو و كعبـه بگو بر ضریح او بـوی خـدای می رسـد از بـارگـاهـشـان هـر چـیزدر جـوار شــما پـر بـهـا شود بیهـوده نیــست قیـمت بـالای زعـفران هـر جـا رویـم از سر خوانت نمی رویم از بس كه سفرۀ كرمت هست بی كران دنـیـا بــه آسـتـان حـریـمـت دخـیـل شـد كـوچـك تـرین گــای شـما جـبـرئـیل شد
: امتیاز
|
مدح امام رضا علیهالسلام
نـســـیــم در بــدرم، گـرد راه آوردم ز شـب سـیـاه تـرم رو بـه مــاه آوردم نبود دسته گـلـم تا به دست، برگـیرم در ایـن حـرم عـوض گـل گناه آوردم به دل شکستگی ام گر شهود می طلبی دو چـشمه اشـگ بـرایت گـواه آوردم گـناه کارم و رو کرده ام به دارالزّهد سـفــیـد مــویــم و روی ســیـاه آوردم ز آتـش گـنـهـم آب دیــده خــشـکــیده ز فــقـر اشـگ در ایـن خانه آه آوردم هزار در به رویم باز بودو کردم ناز نـیـاز خـویــش در ایـن بارگـاه آوردم به نـامـۀ سیهـم خـطّ قـرمزی بکـشید که بـر رئــوف رئـوفـان پــنـاه آوردم خدا کند که مراهم سگـی حساب کند کـه رو بـه کـوی رضا گاه گاه آوردم سرشک خجلت و طومار جرم عمرم را حــضـور مــظهــر عــفــو الـه آوردم رواست تابنویسی به نخل خود«میثم» کــه از بــهـشـت ولایـت گــیـاه آوردم
: امتیاز
|
توسل به حضرت رضا علیه السلام ( دهه کرامت)
کرامت هست آن جایی که سائل میشود پیدا اگرچه دست و پا گم میشود، دل میشود پیدا ز هر دلشوره ای دل را به دریای تو باید زد که قدر اشک از امواج سـاحــل میشود پیدا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ز آسـتـان رضـایـم؛ خــدا جـدا نـکــنـد من و جـدائی از این آستـان خـدا نکـند به پيش گـنـبد زرّينـش آفــتـاب مـنـيـر ز رنگ زردى خـود دعــوى بهـا نكند ز درگـه کـرمش دست الـتجـا نکــشـم گـدا که دامن صـاحـب کـرم رهـا نکند به روز حشر به باغ جنان ندارد جای هر آن کسی که رضا را ز خود رضا نکند به صحن او نکند کس هوای باغ بهشت مگر کسی که ز روی رضا حیـا نکند شها به زائر خود داده ای تو وعدۀ لطف کجا به وعدۀ خود چون توئی وفا نکند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
مرده از فیض تو احیاگر جان می گردد عـالم پیـر از این نشئه جـوان می گردد ســر تـسلـیـم بـه پـای تــو فـرود آوردم که به انگشت ولای تو جهان می گردد تـا نهــد چـهــره بـه خـاک قـدم زوّارت سنـگ از دامـنۀ کـوه، روان مـی گردد بـا تـولاّی تـو چون سیـنۀ دریـا به کـلیم وادی خوف و خطر مهد امان می گردد هر کجـا نـام خـراسـان تـو آیـد به زبان اشک شوق است که از دیده روان می گردد سجـده بـر گـنبـد زرّین تو آرد خورشید که به امواج فـضا نور فشان می گردد آهوئی را که تو ضامن شوی ای ضامن خلق خاک او سرمۀ صاحب نظران می گردد همـه اعضای وجـودم؛ نه سر هر مویم بـه ثـنای تـو سـراپـای زبـان می گردد نـقـش شیـر از نگـه نـافـذ تو شیـر شود گرگ در خطّۀ طوس تو شبان می گردد همـچو بلبل که کند دور و بر گل پرواز گرد گلدستۀ صحنین تو جان می گردد دیده از هستی خود بلکه ز خود می پوشم تا که چشمم به رواقت نگران می گردد بـا تـو از آتـش دزوخ گـل جـنّت رویـد بی تو گلخانۀ فردوس، خزان می گردد زائـر کـوی تو آرد به خـداونـد طـواف دل من گِـرد مـزار تو از آن می گردد آسـمان هـا به طــواف حرمت مشغـولند تا که بر گرد زمین چرخ زمان می گردد تـیـغ بـا معـجـز ابـروت کنـد کـار سـپر تیر از گردش چشم تو کمان می گردد ناز بر جان کند و فخر فروشد به بهشت تن هر کس که به خاک تو نهان می گردد کــافـر ار نـام رضـا را ببـرد در دوزخ دوزخ از فیض دمش رشک جنان می گردد روز پرواز کتب پای صراط و مـیزان کرم و لطف تو بر خلق عیان می گردد لالـه از خـشت طلای تو برون آرد سر سنگ با معجـز تو دُرّ گران می گردد موسی از طور تو بانگ ارنی می شنود عیسی از شوق تو بی تاب و توان می گردد گر چه حجّ فـقـرائی به طـواف حـرمت تـا ابـد دایـرۀ کـون و مکـان می گردد گر به بازار جهان خلق جهان سود آرند همـه بی مهـر ولای تو زیان می گردد می دهد روی خدا را به همه خلق نشان هرکه در کوی تو بی نام و نشان می گردد هرکه بر پنجره های حرمت گیرد دست پنجه اش عقده گشای همگان می گردد روح بخش دل و جان است و روان قرآن هر کجا وصف ثنای تو بیان می گردد تـا کـند نـغـمه سـرایی به ثـنایـت (میثم) گرد او روح ملک، رقص کنان می گردد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای سـنـد نـجـات من ولایت تو یا رضا صحن نو و عتیق تو کعبه و کربلا رضا دلـم بـود بـه یـاد تو مدیـنة الرضا رضا زیارتت به دیـن من زیارت خـدا رضا تو و کرامتت مرا ز خود مکن جدا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا شهی که خاک طوس از اوآمده محترم توئی مهی که نور میدهد بر عرب و عجم توئی رؤف اهـلبـیـتی و ولّـی ذوالکـرم توئی به مسجد الحرام دل قبله توئی حرم توئی صفا و مروه میکند با حرمت صفا،رضا رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا مـنم کــه بین طــوطیان گرم ترانۀ توأم کـبـوتری شـکـسته پـر در آشـیانۀ توأم نـیــازمـنـد گـنـدمـی در آســتــانـۀ تـوأم بـال زنـان دورو برِ نـقـاره خـانۀ تـوأم اگر پرم ز کوی تو بگو پرم کجا، رضا رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا الا الا ثـنـای تو، ذکر عـلـی الـدّوام من رؤف من، عطوف من، امید من، امام من لحظه به لحظه دمبدم، بر حرمت سلام من به غرفههای مرقدت، خورده گره زمام من در حرمت گرفتهام ذکر رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا حیات جان پراکنـد بوی خوش نسیم تو مــادر خـلـقـت آمــده ســائـلـۀ قـدیـم تـو صراط اولـیای حـق صـراط مستقیم تو دل ز فـرشـته میبـرد کـبوتر حـریم تو ملک بسوی این حرم آورد التجاء رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ناز کنم به سلطنت اگر تو را گدا شـوم نـه لایـقـم گـدا شـوم گـدات را فـدا شوم چه میشود قـبول تو بخاطـر خـدا شوم نه تو ز من جدا شوی نه من ز تو جدا شوم نه من تو را رها کنم نه تو مرا رها، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا توئی که درد روح را ز فیض تن دوا کنی عقده ز کار عالمی به یک کرشمه وا کنی کلیم را عـصا دهی مسیح را دعـا کـنی چه میشود که یک نظر به قلب سنگ ما کنی ای که به یک اشاره ات سنگ شود طلا،رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا ولایت تو دین من نه دین من که دِین،هم محبتت فروغ دل چراغ هر دو عین،هم عنایت تو بیـشتر ز ظـرف عالمین، هم مـقام زائرت فـزون ز زائر حسین، هم رشک برد به زائرت زائر کربلا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا خزان شدم که بخشیم ز اشک و خون بهارها به هر دقیقه عمر خود کشیدم انتظارها که در طواف مرقدت مرا رسد فشارها کنم دراز دست خود به عجز و ناله بارها که پنجهام گره خورد به غرفۀ تو یا، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا گلی که شد خزان تو بهار لاله چید از او دلی که شد از آن تو، فروغ حق دمید ازاو کسی که زائر تو شد عطا ز تو امید ازاو زلطف و مرحمت کنی سه بار بازدید ازاو تو را سزد تو را سزد تو را چنین عطا،رضا رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا رضا مرا به مهر خود ببر که با ولات زیستم به تربتـت شـتافـتم به غـربتت گـریستم در آفـتاب صحن تو اگـر دمـی بـایـستـم به سـایۀ بـهـشت هم نـیـازمـند نـیـسـتـم جهنّم است بهرمن بهشت بیرضا،رضا رضا رضا رضـا رضا رضا رضا رضا رضا مرا تقرب خداست ولای تو سبــب شده مدح تووثنای تو دعای روز و شب شده هر نفسی که میزنم سلـسلةالـذهب شده کـبوتـر تو از ازل به ذکر تو ادب شده زبان من که باز شد تو را، زدم صدا، رضا رضا رضا رضارضا رضا رضا رضا رضا توئی توئی که چون خدا نظر به بنده میکنی توئی که جان مرده را دوباره زنده میکنی تو شام تیره راسحر زفیض خنده میکنی تو نقش شیرپرده را شیر درنده میکنی تو مور خسته را دهی بال و پرهما، رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا رضا
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای بـوسـهگـاه خـیـل مـلک آسـتـانهات وی داده کــعبه تکیه به دیوار خانهات نازم به لطف و مرحمت ورأفتت که هست حتی به حـشر، بار غــم مـا به شانهات
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای مرغ جان، کبوتر صحن و سرای تو موسی به طورطوس، مدیحت سرای تو آنسـان که بر رضای الهی، تویی رضا باشد رضای حضرت حقّ، دررضای تو
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
زائرین تو فـقـط شیـعۀ اثنـی عشرند همه دلــباخـتـۀ عـترت خـیرالبـشرند همه گـشتند به دریای نگاهت تطهـیر به گل روی تو سوگند زگل پاک ترند زائرینی که به این کعبۀ دل، دل بستند تـا ابـد از حَـرمت دل نبـرند و نبرند گربه سوی حَرمت روی کنند اهل جحیم تا ابد از طمع روضۀ رضوان گذرند سـائـلان کرمت یکـسره اربـاب کرم زائـران حـرمت از همۀ خلـق سرند پا گذارند به بال ملک و طـرۀ حـور رهروانی که به سوی حرمت ره سپرند عالمی رو بـه روی پنجـرۀ فـولادت به امید کرمت همچو گدا پشت درند انـبـیا نـاز فـروشند به گـلزار بهشت اگر از دور به ایـوان طلایت نگرند مهر تو لاله و ریحان بهشت دل ماست حــاش لله که مـا را به جهــنم ببـرند "میثم" بی سر و پایم نظری کن مولا که مرا جزء محـبـّیـن تو آقـا شـمرند
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
حرم تو کعـبۀ دل، کرمت همه خـدایی کنی از کرامت خود به خدا خدا نمایی در بازتوست افزون من بی نوای محزون ز کــدام در درآیــم به بــهانــۀ گــدایی کرم تو می دهد رو به گـدای تو وگرنه نــدهنــد پــادشــاهان بــه فــقیر آشنایی من اگر گناه کارم تو رئوف ومهربانی کرمت نمی گذارد که کنی ز من جدایی تویی آن که هر که آید به زیارت تویک بار تو سه بار از عـنایت به زیارتش بیایی بـه خـدا گـنـاه کـارم دگـر آبـرو نـدارم چه شود دهی ز نارم به محبتت رهایی بکشم هماره نازت مگرم دهی اجازت که به یک زیارت تو سر وجان کنم فدایی همه را تو دست گیری همه را تو می پذیری چــه امیر شهر باشد چه فقیر روستایی به حریم توست بارم به حرم چه کاردارم کنــد از هــزار کــعبه حرم تو دلربایی کـرمت به کـل عالم حـرمت پناه "میثم" به شما از او توسل ز شما گره گشایی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام رضا علیهالسلام
ای عــکــس جــمـال کــبــریــایــی ای ســایــــۀ رحــمــت خــــدایـــی ای صـــدر نــشــین ســدره منــزل ای روشـــــنــــی ســـــراچــــۀ دل ای هــشت بهـشـت خــاک کــویـت ای خُــــلــد بــــریــن در آرزویـت ای قـــبــلــۀ عــارفــان مــطــافــت ای کعــبــه هــمیـشه در طــوافــت ای شــمــع جـلال بـــزم عـــرفــان سلــطــان زمــن شــه خــــراســان این خطه که چرخ چون توماه است بر اهــل یــقــیــن پناهــگــاه اسـت شد از همه جــا کسی که مـأیــوس رو کـرده به خـاک خــطّـۀ طـوس ایــن درگــه رشـــگ عـرش اعـلا بــــر فــوج مــلــک بــود مــصـلا چون فـرش عجب نه گـر بـدین در جـبـریل امــیـن فـکــنــده شـهــپـر
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت معصومه سلاماللهعلیها
به دل حــک شد به خط آشنــایـی شــب مــیــلاد و آغـــازِ گــدایــی گــدای بــارگــاهِ سبــزِ عــشــقــم ببین امشب دلــم گشتــه هــوایــی به پیش پای تو غــرقِ ســرشـکم که شاید ســر زنی بر بـینــوایی کریمه کــاسهام بنگر که بـالاست کرم بنــما تو هــر چه میتــوانی تویی معصومه،عصمت پیش رویت کند سجده از این نــورِ خــدایــی تویی بانوی قصــرِ سـرخِ مذهب که با زینب همیشه هــم صــدایی همین بس از تو ای معصومه جانم لقب گــیــرنده از جــامِ رضـایـی رضـا نامِ تو را معصومه خوانده که ســر تا پا چنین زهــرا نمایی همــه امشب کــنــارِ بــارگــاهت من و این گــریه و فصلِ جـدایی دلِ فــطرس شده در شــامِ میـلاد اســیــــرِ گــنــبــدِ زردِ طــلایــی
: امتیاز
|
مدح حضرت معصومه سلام الله علیها
یاد تـــو آســـمان دلــــم را فـــراگـرفت بـاران بهانه داشت، سراغ تو را گرفت عــزم حــرم نـمودم و یــادم نمانده کی؟ دستم میان دست ضریح تو جا گـرفت گم شد دلم حوالی عطر گلاب و عـــود از سقف و سنگفرش حرم بوسه ها گرفت شکــر خــدا که نــوکـر این خانواده ام این عشـق در وجودم از آغاز پا گرفت مـــن راه یافـــتم به تـــو با دل گرفتگی ماندم که باوجود تواین دل چرا گرفت؟ بین زیــارت تـــو و خـــلوت نشینی ام شـایـد که دیدمت و همان دم دعا گرفت خلوت گزیده را به تمنا چه حاجت است با آستـان دوست به مأوا چه حاجت است آیــــیــنـــۀ رواق تــو بـــا آه زائـــران همـدرد شد شکـست به هـــمراه زائران شهره است دستگیری خاتون که اینچنین مــشتـــاق اوست دست هواخواه زائران رفتم بــه زیر سایه دستی که می کشی بـر شـــانـه های هق هق گهگاه زائران "من زار عمتی بقم از جود جاده ساخت بـــیـن بـــهشـت و بین قدمـــگاه زائران وقــت وداع با تو، قدم سست می شود بنـگر به گام رفـــته بـــه اکــراه زائران بانـــوی آفـتـــابـی شـــهر کویـــری ام! با دســت خـالی آمده ام، می پذیری ام؟ با شعر، سنگـفرش حرم را قــدم زدم هــــر بـیـــت را مقـــابل رویـت قلم زدم هر آینه درخشش تصویری از توداشت از تـــو مثـل به پرتو هر صـــبحدم زدم با یک تبسم از تو چنان زیرو رو شدم کـه دست رد بــــه سـیـنـۀ انبوه غم زدم دستـــم رسیـــد پـــای بلنـــدای دامنت از شـرم بود بـانــو اگر حــرف کـم زدم می خواست شـعـر آیـنۀ عصمتت شوم ایــن بیــت های توست ولی من رقم زدم زانو زده است بر سرخاکت ندیمه ای آخر شنــیده است که در قم کریمه ای.. گل، سرخ شد کنار تو از شرم آب شد از قــم گــذشت پهلوی کـاشان گلاب شد آیینه ای بـه گنـــبد تـو خیره مانده بود محـو جـــلا و جـاذبـــه اش، آفـــتاب شد شب گفت خاطرات تو را، رو بـه آسمان اشکش چکـــید در غم تو، مـاهــتاب شد احساس شوق و رغبت خواهر- بـرادری نــــامی نداشت، "عشق" سـپس انتخاب شد باد از حرم به قصد تبرک، غباررُفت شــد گـردباد و گِرد تو در پیچ و تاب شد اشکی شفـــیع می طلبید از دم ضریح لب وا نکـــرده بــود، دعـــا مستجاب شد ساقی بیا که یار ز رخ پرده بر گرفت وقـتش رسیده است کـه تا اوج پرگرفت بیـــن رســـیدن و نرسیـــدن مـــرددی هـر چند نیمه راه رسیـــدن بـه مـقصدی یک سال بوده یـاد رضـا، گـوشۀ دلت هر لحظه مـــی کشیده لبـــت، آه مــمتدی ده فرسخ آرزوی تو را قم بـــه انتظار امـید مــی کــــشید، ســـرانجـــام آمـــدی عادت گرفت زود به تو بیت نور و قم رفته اســــت روزگاری و اینجا زبانزدی غربت به دوش و دوست نواز و کریمدست یـــک ذره بــا برادر خود، مو نمی زدی هر واژه بــــا نگـــاه تـو از جا بلند شد دروصف تو به صف شد و ترکیب بند شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام صادق علیهالسلام
ای به صدقت تا صف محشرسلام از صادقان وی درخشیـده کـلامت در کلام صادقان نام زیبایت عیان در صـدر نام صادقان هـم امـام صـادق استی هـم امام صادقان مکتب علم تـو بـا طی زمان پُر نـورتر در صداقت از تمام صادقان مشهـورتر بوسههای علم، گـل کردند بـر لعل لبت آسمان پیچد به خود در لحظۀ تاب وتبت میبرد دل از دعـا آوای یا رب یا ربت بحر نامحدود رحمت حاصل اشک شبت کرسی درس تو را جبریل، دربانی کند حضرت بـاقـر تو را بـاید ثناخوانی کند آسمان با وسعتش زیر پر و بال شماست ذوالجلالید وجهان مبهوت اجلال شماست روزهـا روز شما وسالهـا سال شماست علم هرچه پیشرو گردد به دنبال شماست طلعت زیبایتـان مـرآت حُسـن ابتـداست هرکلام از حرفتان یک جلوه از نورخداست ای مسیحا جاری از لعل لب خنـدان تو عالـمـان دهـر، خـاک راه شـاگردان تو آفتاب فضل و دانـش چهـرۀ حمـران تو عــلـم شـیـمـی یـادگـار جـابـر حیـان تو مؤمن طاقت به عالم حسن سیرت میدهد بوبصیـرت خلـق را نـوربصیـرت میدهد دانـش از روز ازل پـای کـلامت رام شد تیرگی با نـور علـم و دانشت اعدام شد وحی ساعد از دمت بر آسمان اعلام شد صبح اهل ظلمت ازنطق هشامت شام شد بر رخ بوحمزهات گردید روشن چشم نور بهر هارون تو آتش باغ گل شد در تنور نام تو جعفر،تو خود سر تا قدم پیغمبری یادگـار فاطمـه چشـم و چـراغ حـیدری نهـضت علمیـت را نازم،حسین دیگری هم «مفضل» آوری و هم «زراره» پروری مجلسی، استاد کلّ، فردی زشاگردان توست شیخ حرعاملی؛ یک لاله از بستان توست آفـتاب معرفـت در سایـۀ تنـدیس توست وسعت کل جهان دانشگه تدریس توست بر زبان آفرینش روزو شب تقدیس توست مکتب توحید، بنیاد تو و تأسیس توست سرکشان مکتب اضلال، سرکوب تواَند تا ابد منصورها مقهور و مغـلوب تواَند ای دو عـالم در کنار صحن بیزوّار تو آفـریـنـش در پــنــاه سـایـــۀ دیــوار تـو ای پــیــام خــون ثــار الله در آثــار تــو شب پرستان هرچه کوشیدند در آزارتو هر چه در حق شما کردند طغیان بیشتر عزت و قدر و جلالت یافت عنوان بیشتر ای توخود شمع و دل عالم همه پروانهات سالها کـوه غـم عالم بـه روی شانهات روزروشن ریخت دشمن درمیان خانهات مثـل مادر دود بالا رفـت از کاشـانهات باچه جرمت دست بسته دردل شام سیاه خصم با پای پیـاده برد سـوی قـــتلگاه؟ سن پیری، ضعف تن،پـای پیـاده از جفا قصر حمرا، سر برهنه، ضـعف تن،حال دعا با چنین حالت سه ساعت ایستادی روی پا نه حیا از تو، نه از ختم رسل، نه از خدا گر چه جانت دیگـرازاین زندگانی سیربود کی سزاوار تو ای جان جهان! شمشیر بود؟ با چه جرمی ظلم بـرآل پیمبر باب شد؟ باچه جرمی پیکرت از زهر قاتل آب شد؟ باچه جرمی ماه رویت زردچون مهتاب شد؟ باچه جرمی ازتنت بیرون توان و تاب شد؟ باچه جرمی کرددشمن بارگاهت را خراب؟ با چه جرمی مانده قبـرت درمـیان آفتاب؟ کاش روزی میشدم زوّار صحرای بقیع سجـده میکردم به خـاک روح افزای بقیع تا بگیـرم اُنس بـا شـام غـم افـزای بقـیع کاش یک شب باز میگردید درهای بقیع تـا شـود همسـایه بـا قـبـر امـامـان بقـیع کاش «میثم» دفن میشد در بیابان بقیع
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
از ازل دَرد به پیـمـانۀ خـوبان كـردند دل عاشق شده را كلــبۀ احزان كردند هركسی راكه به عالم سر حشمت خواهی ست لطف كردند و شبی خادم سلطان كردند سفرۀ وسعت صدق تو گشودند به دهر انبیا را ســر احـسان تو مهمان كردند همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را باوجودی كه همه فضل توكتمان كردند در تـو دیـدند مـلائك صفـت خـالـق را علت این است اگر، سجده به انسان كردند بر سر سفـره دونـان نكـشـم مـنّت نان من همانم كه به من لطف فراوان كردند هـشتـمین آیـنۀ وجه خدائی، صد حیف شش جهت ظلم به تو حضرت جانان كردند دل شب بود كه گـنجـینۀ دین را بردند عده ای كفـرصفت، سرقت ایمان كردند پا بـرهـنه عـقـب اسـب دوانـدند تـو را آسمان را پس از این حادثه گریان كردند گر نبودی، اثر از روضۀ ارباب نبود خلق با حنجر تو ذكر«حسین جان» كردند
: امتیاز
|
شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
مـرغ دلـم که شاخـۀ طوباست جـای او ویـــرانـــۀ بــقــیــع بـــوَد مــدّعای او خـواهـد در آن دیـار مـقـدّس کنـد مـقام انـدر جــوار صــادق و نــالد بـرای او خواهدبه تربتش که خراب است وبی چراغ سوزد چو شمع و گریه کند درهوای او خـواهد به گـرد مرقـد بی زائرش مُـدام پـروانه وار گـردد و جـویـد رضای او خواهد زداغ خون شده با قطره های اشک آیـد بـرون ز چـشـمِ تـرم در عـزای او آن کس که بود لطف و وفا پای تا به سر زهـر جـفا بسـوخت ز سر تا به پای او یارب چه کرده بودکه منصورکینه جوی خـون کرد از ستـم دلِ غـم مبـتـلای او درنیمه شب که دیدۀ مردم به خواب بود دشمـن ز بـام خـانه شـد اندر سرای او بـیرون کشـیـد بـا سر و پـای برهنه اش رحـمـی نـکـرد بـر تـن درد آشـنـای او شـرح مـصائـبـش نـتـوانم که هیچ کس آگـاه نـیـسـت از غــم او جـز خـدای او یا رب به حـقّ فـاطـمه دسـت امـیـد مـا کـوتـه مکـن ز دامـن مـهـر و ولای او هر کو گریست همچو «مؤید» ازاین عزا بخشد خدا به حضرت صادق خطای او
: امتیاز
|